مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
وقت اذان ظـهـر چـو اذن اذان گـرفت گویی مسیح کرب و بلا تازه جان گرفت اعـجـاز بین چه کرد اذان گوی کـربلا کاری که جان هر دو جهان، جان از آن گرفت لـبتـشـنه لب گـشـود و ز الله اکـبـرش تنها نه جان حسین که جانی جهان گرفت گـفــتـا شـهــادتـیـن بـه یــکــتــایـی الـه بر لب گـواه، خـاتم پـیغـمـبران گـرفت آغـوش دشت گـشت پُر از هیبت عـلی وقـتی شـهـادتـین عـلی در اذان گـرفت قامت قـیامـتی که به قـد قـامت الصلوة از قـامتـش بلـند ستـون، آسـمان گرفت سرو قدش چو محشر و محشر ز قامتش حشر دگر ز قـامت رعـنا جوان گرفت شـبـه رسـول بود و به معـراج کـربـلا بر عرش گام زد ز بُراقش عنان گرفت بعد از نماز ظهر که اذن جهاد خواست گویی ز شاه تشنه لبان تازه، جان گرفت چکمه به پا نموده حمایل به دوش و بعد بر سر نهاده خُود و به دستی کمان گرفت با دست دیگـرش ز کـمر تیغ حـیـدری بر لب سـرود ناد عـلی تـوأمـان گرفت آن سبـز پوش هـاشـمـیان آفـتـاب مهـر همچون شهاب رخصتی از کهکشان گرفت فرمود میروی و رود جـان ز تن مرا خوش میروی برو که دلم، آنچنان گرفت گامی بـزن بـرابـر من شـبـه مصطـفی با رفـتن تو قـلب زمین و زمـان گرفت شد عـازم نـبـرد و ز هَلْ مِنْ مـبارزش خصمش رمید و جان ددان بیامان گرفت برگـشت تـشـنه لب به بر شاه عـالـمین او را حسین کام و زبان در دهان گرفت یعنی که تشـنهتر ز پسر هست این پدر دل ها به حال خسرو لب تشنگان گرفت همچون علی به خیبر کرب و بلا، علی آمد دوبـاره سـر ز تن مـلـحـدان گرفت ناگه حـسین دید که هنگامهای به پاست خورشید دشت کرب و بلا ناگهان گرفت آه از دمی که همچو علی فرق او شکافت جـا در مـیان حـلـقـۀ اهـریـمنان گرفت هر کس که داشت تیغ و سنان زد به پیکرش هر کس نداشت عاریه از این و آن گرفت آه از دمی که پیکر او گشت چاک چاک گل بوسهها ز خنجر و تیغ و سنان گرفت آه از دمی که زین غم جان سوز فاطمه زانوی رنج و غم به بغل در جنان گرفت آه از دمی که چـشـم تـر بـاغـبـان بدیـد که اندر بهار عمر گلش را خزان گرفت آه از دمی که خسرو لب تشنگان رسید بر دامنش حسین سر خون چکان گرفت گـفتا که در عـزای تو افـتـادهام ز پـای افـتادهام ز پا دل کـون و مکـان گـرفت گـفـتا پـدر فـدای لب خشک و تـشنهات روح و روان ز پیکر شاه زمان گرفت گـفتا ببـین پـدر که چه سیراب گـشتهام سیراب شد ز کوثر و، خلد آشیان گرفت زینب اگر نـبـود، سـر نـعـش اکـبـرش میداد جان حسین چو از او توان گرفت روی عــبـا نـهـاده تـن چـاک چـاک او از بحر بُردنش مدد از هر جوان گرفت خاموش ای جواد کز این شعر جان گداز خون شد دو چشم و قلب امام زمان گرفت |